برخورداری از یک جامعهی توسعهیافته که گهواره زندگی و بستری برای همزیستی آراسته به احترام و همافزایی باشد، نیازمند روانشناسی و فرهنگ توسعهساز و عبور از انگارههای دگرستیزانه و تحقیرآمیز است؛ الفبا و مبنای حقوق بشر، نگرش و باورهایی است که مولّد احترام همگانی باشند و همهی انسانها را از کرامت و شرافت برابر، برخوردار سازند و آدمیزادگی را برای بهرهمندی از حرمت و اعتبار اجتماعی، کافی بداند؛ خاستگاه و بافت جامعهی ما عشایری است و متأسفانه فرهنگ عشایری نیز در توزیع احترام، محدود عمل میکند و نگاهی دوگانه به ارزشهای اخلاقی دارد؛ مثلاً غارت، سرقت و تعرّض ناموسی را ذاتاً زشت نمیشمارد؛ بلکه ارتکاب این جرم بر ضد خودیها را قبیح میشمارد؛ امّا اگر بر ضدّ غیرخودیها باشد نه تنها زشت نیست بلکه مایهی شادی و افتخار نیز هست!
برخی ویژگیهای منفی نگاه عشایری را مرور میکنیم:
١) در فرهنگ قبیلگی، حرمت و کرامت انسان، نه بر مبنای انسانیت او، بلکه از روی نوع تعلق قبیلگیاش تعیین میشود؛ برخی پست و مستحقّ تحقیر و حملهاند، صرفاً بدین علت که از طایفهای دیگر، غیرخودی و «بیگانه» هستند و برخی نیز محترم و شایستهٔ تکریم و حمایت مطلقاند، صرفاً به علّت همگونی و همخونی با ما! در هر حال، زشتی و بطلان این تکریم یا تحقیر، این است که مبنایش غیراکتسابی و غیرانتخابی و لذا ناعادلانه و طردکردنی است. به تصریح امام شافعی و امام نووی، هیچ انسانی را نمیتوان پست و نجس دانست و همهی انسانها، صرف نظر از نوع دیانت و مذهب و نژاد و طبقه و سطح سواد و صرفاً به سبب انسان بودن، طاهر و محترماند و تعدّی به مال، آبرو و جانشان حرام است.
٢) در فرهنگ قبیلگی، ستاندن حق زمانی ارزشمند است که از طریق زور و خشونت باشد؛مراجعه به مقامات قضایی و شکایت، کار ناتوانان و نوعی ننگ به حساب میآید؛ چنانکه بارها شنیدهایم که «حقّی که توسّط دولت گرفته شود، ارزشی ندارد!».
٣)در فرهنگ قبیلگی، همگونی و همسانی هویتی، مبنایی کافی برای استحقاق حمایت است و ذیحق بودن، نه از روی موازین عادلانه قضایی، بلکه از روی همقبیلگی بودن و اشتراکات هویتی تعریف میشود؛ نماد بارز این رویکرد، ضربالمثل مشهور «انصر اخاک ظالماً او مظلوماً» است؛ این نگاه، حتی در انتخاباتها نیز تاکنون برترین معیار بوده است و خویشاوندگرایی، برجستهترین معیار انتخاب گزینهی اصلح در جوامع عشایری بوده است.
در دنیای قدیم و در غیاب نگرش قرآنی و مدنی، قوّت نگرش قبیلگی، طبیعی بود؛ امّا امروزه با افزایش سطح و میزان تحصیلات و ارتباطات، گسترش رسانهها و نفوذ اندیشههای مدنی، نگرش قبیلگی حقیقتاً مشکلساز و دستاندازی بزرگ بر مسیر توسعه است و انسجام و اجماع فرهنگی را با مشکل جدّی روبرو میسازد؛ملاحظهٔ تنوّع مدلهای این نوع نگرش غیرمدنی و نقش مخرّب آن در مدنیسازی و اسلامیسازی فرهنگ، مستلزم عزم اصلاحگری همگانی و مخصوصاً تلاش عالمان و روشنفکران برای مهار این خوی ضدّ توسعه و جایگزین کردن آن با ارزشهای انسانی عام و متناسب با موازین اسلامی و مدنی است.
در غیاب نوعدوستی و آشتی، نمیتوان انتظار ترقی معنوی و توسعهٔ مادّی داشت و جامعهای که هنوز، ارزش انسانها و مبنای احترام در تعاملات را از روی تعلقات فرهنگی، همخونی و همقبیلگی تعیین میکند، بزرگترین مانع تکامل روحی و فرهنگی است.
نظرات